Monday, October 10, 2005

زن و مرد درون

وبلاگ نویسی نوشتن در حضور دیگران است و چشم ها را باز می کند. سیبستان عزیز در لینک دونی اش اشاره ای به مطلب من در مورد مرد خود بودن کرد که ممنونم چون همش فکر می کردم یادم رفت که بگویم اعتقاد دارم نه تنها هر زنی باید" مرد خود" باشد بلکه هر مردی هم باید" زن خود" باشد. به قول فروید درون هر مردی زنی است و درون هر زنی یک مرد. در جامعه ما متاسفانه زنان مرد کشی می کنند و مردان زن کشی. زنان مرد بیرون را می کشند و مرد درونشان را قوی می کنند ، مردان هم زن بیرون را می کشند و هم زن درونشان را. (بنابراین از قرار همه چیز بر علیه زن است حتی از جانب فمینیست ها!) در واقع اگر آن روز گفتم که زن بودن در ایران کار سختی است؛ باید بگویم که مرد بودن هم واقعا کار شاقی است چون مرد بیچاره در جامعه مرد سالار ما باید تمام لطافت درون اش را بکشد (اما نه بچه درونش را که کماکان در حال ونگ زدن است) تا مردی خود را ثابت کند. وای بر مردی که دم به دقیقه دنبال زنهای دیگر ندود و ازدواج هم نکند و نهایتا زن درونش را دوست داشته باشد و با او زندگی کند، خانه اش مرتب باشد، آشپزی کند و منت مامان نکشد ! آنوقت است که همه در خفا و در روبرو می گویند حتما یه طوریش می شه دیگه ! شاید هم مرد نیست ! فکر می کنم که خسته کننده ترین موجودات دنیا آدمهای یک بعدی هستند، مردانی که خیلی مردند و زنانگی درونشان را کشته اند و مردانگی خود را در گرو قواعد و باید نباید های جامعه مرد سالار می دانند و زنانی که خیلی مردند زن درون خودشان را کشته اند و به جای آن خشونت مردانه ای را در درون خود تقویت کرده اند که با آن می خواهند انتقام خود را از جامعه پدر سالار بگیرند. اگر یاد بگیریم کمی پست مدرنتر باشیم شاید زندگی آسانتر شود (چون زندگی مون که از همه جای دنیا پست مدرن تر است، یک بار راجع به این خواهم نوشت) یعنی با زن و مرد درونمان زندگی کنیم و اول از همه پدر و مادر خودمان باشیم . مدرنیسم وارداتی قرن نوزدهمی ما را کشته. فکر نمی کنید؟

4 comments:

  1. Anonymous5:34 PM

    با تو موافقم در اين تقسيمبندی که می کنی و می دانم که فهم آن تا کجا برای جامعه مردسالار دشوار است. در واقع تمام اين حرفها تجربه است. اگر مردی تجربه ترتيب کردن خانه را نداشته باشد و دست به سياه و سفيد نزده باشد و يا گاهی بيمارداری نکرده باشد و هر کار ديگری که در حوزه زنان گذاشته می شود آنگاه از سحن تو چه خواهد فهميد؟ تقريبا هيچ! و موضعش چه خواهد بود حتما انکار. من اما در مرد خود باش اين پيام را می بينم که زن بايد استقلال داشته باشد مثل آنکه مرد دارد يا انتظار می رود که داشته باشد. وقتی اين حوزه مردانه را زنان تجربه کردند تازه همه می فهميم که ماجرا اصلا چيز ديگری بوده است و اين تقسيم بندی های از آن دوره ای است که ديگر ما بايد مدتهاست از آن گذشته باشيم. اما تا تجربه نکنيم از کجا بدانيم؟ ما اغلب فراموش می کنيم که بايد مدل ارائه کرد و عملا وارد ميدان شد بحث نظری تا جايی لازم است از آن به بعد عمل است که راهگشاست.

    سيبستان

    ReplyDelete
  2. در مورد تحلیلت در مورد زنان موافقم تمام صحبت من از استقلال است. اما در مورد مردان هم دقیقا حرفم همین است. مرد مستقل، مردی که لازم ندارد که یک زن (زن، مادر و دختر با حمایت معنوی و روزمره شان یک طرف، خدمتکار و رستوران و پیتزریای سر کوچه از طرف دیگه) ترو خشکش کند ، عین همان زنی است که احتیاج ندارد که یک مرد خرجش را بدهد و حمایتش کند. در مورد نگاه داری از بیمار راست می گویی. مرا یاد این صحبت الیزابت بدتنراز فمینیست های معروف فرانسه انداخت که می گفت در دنیای آینده که زنان جاه طلبی مردانه را یاد گرفته اند و بیش از هر زمانی به عنوان مدیران برجسته مطرح می شوند تنها مردانی می تواند با آنها رقابت کند که نوزاد نگاه داشته باشد. چون زنان یاد گرفته اند که از حس ششم خود در ارتباط با فرزند خود و یا دیگران استفاده کنند؛ برای همین هم مدیران خوبی هستند؛ خیلی راحتتر می توانند تشخیص بدهند که کارمندشان چه کمبودی دارد که چگونه به وی کمک کنند که بعد بتوانند بهترین کار را با رضایت خاطر انجام بدهند کاری که ارزش واقعی ا با کاری که با زور و دلخوری انجام شده باشد خیلی متفاوت است. در واقع آنچه که من خصوصیت زنانه مردان قلمداد می کنم نه آشپزی و این حرفهاست اما همان حس ششم و یا حسی است که مردان هم در عمق وجودشان دارند و مثل خیلی از حس های دیگر ازش استفاده نمی کنند.

    ReplyDelete
  3. Anonymous3:56 AM

    پاي همون نوشته، يه حرفي رو درباره نظرتون نوشته‌ام. ممنون از لطفتون

    ReplyDelete
  4. Anonymous5:41 PM

    متاسفانه همینه هر کدوم از زنها که خواستن مستقل باشن اول زن بودنشون رو کشتن!قشنگ بود مرسی:)

    ReplyDelete