دیروز بالاخره تمام شد و ساعت 11 شب فرستادمش رفت و یه ذره خیالم راحت شد. این اولین مقاله کاملا دو نفری مون بود. یعنی نه این که اون یکی خانم ام ² هر کاری دلش خواست بکنه و هرچی خواست بنویسه و من هم ایضا. یعنی بعد از این که هر چی دلمون خواست نوشتیم اونها را برای هم فرستادیم تا اون یکی هرچی دلش خواست حذف کنه. بعد دوباره برای هم فرستادیم تا جایی که سر هر کلمه ای دیکسیونر آوردیم. آخرش هر کلمه و جمله ای چیزی شد که حاصل فکر جفتمون بود. اما در این مورد به خصوص چون خیلی خیلی زیاد نوشته های عالی چاپ شده بود خیلی سخت بود که حرف تازه ای بزنی. برای همین جفتمون نه خواب داشتیم و نه خوراک. ولی ناراضی نیستیم ! اما باز هم فکر می کنم در این مورد همکاری شاهکار کردیم چون هردومون صاحب نظر بودیم در کار خودمون و با کس دیگری به راحتی کوتاه نمی آمدیم. به خصوص توی ایران که اغلب انقدر همه "منم" های بزرگی دارند که اگر بخواهی یک کلمه ازشان حذف کنی پدرت را جلو چشمت می آورند و البته اگر بتوانند آخرش اونها بکلی حذفت می کنند. تجربه من که این بود. اما برای همین تجربه بد؛ در این مورد بخصوص من و اون یکی خانم ام عین سرخپوست ها اول قسم خوردیم عهد کردیم که اول دوستی بعد مقاله ! برای همین انقدر با پنبه های صورتی و آبی و بنفش کم رنگ سر هم را بریدیم !!! آلبته من آخرش به مفتخر به کسب تیتر وزیرالوزرا سانسورچی شدم !
. .
فعلا دوباره برگشتم سر موضوع قبلی حالا باید چند هفته ای سر این دو مقاله زجر کش بشم البته شاید محیط زیستم کمی زیباتر باشد. بذار ببینیم تا هفته دیگه چه بشه.
. .
فعلا دوباره برگشتم سر موضوع قبلی حالا باید چند هفته ای سر این دو مقاله زجر کش بشم البته شاید محیط زیستم کمی زیباتر باشد. بذار ببینیم تا هفته دیگه چه بشه.
No comments:
Post a Comment