Wednesday, May 18, 2011

آمنه و نجود علی

چند سال پیش داستان طلاق دختر بچه یمنی سر و صدای بسیاری بر پا کرد. نجود علی دختر بچه ۹ ساله ای را که عاشق مدرسه و نقاشی اش بود را به زور به مردی ۲۷ ساله دادند و در ازایش پدرش پولی گرفت و دیگر کاری به کار دختر بچه اش که هر شب کتک می خورد و مورد تجاوز شوهرش قرار می گرفت نداشت. حتی مادرش هم جرئت نمی کرد که اعتراضی کند. تنها زن دوم پدرش روزی پنهانی به او گفت که به دادگاهی در شهر برود و تقاضای طلاق کند. زمانی که نجود به دادگاه وارد شد همه فکر کردند که دختر بچه مادرش را گم کرده است و زمانی که گفت که خودش آمده پنهان از خانواده اش طلاق بگیرد قاضی دادگاه به او امان داد و نهایت کمک را به وی کرد و نهایتا طلاق او را گرفت. داستان طلاق نجود دختر بچه ۱۰ ساله مانند بمب در جهان صدا کرد و مقاله ها و کتابها راجع به او نوشته شد که شاید بهترین اش کتابی بود که  دلفین مینویی داستان نجود را با کمک خودش به رشته تحریر در آورد. پس از طلاق نجود دهها دختر بچه دیگر در یمن  و در عربستان سعودی به دادگاه ها رفتند و تقاضای طلاق کردند. نمی دانم از آن زمان این مسئله چقدر بر ازدواج دختر بچه ها در کشورهای اسلامی اثر گذاشت اما می دانم که برد جهانی آن تاثیری بر زندگی دخترانی که تا آن زمان فکر می کردند که هیچ کار دیگری به جز سوختن و ساختن نمی توانند بکنند گذاشت و بسیاری از آنها را روانه دادگاه برای ستاندن حق خود کرد.
داستان آمنه شاید کاملا شبیه به داستان نجود نباشد اما بی ربط هم  نیست. هر دویشان قربانی نظام پدر سالاری شده اند که زن بودن کاملا معادل انسان بودن نیست بلکه زن ناموس و مایملک مرد است که هر وقت خواست در اختیارش باشد باید به هر شکلی باشد و هر وقت نخواست و یا نتوانست او را داشته باشد قادر است که او را به انحا مختلف از بین ببرد گاه به اشکالی که مرگ پیش آن شیرین است. اسید پاشی بر صورت زنان و دختران مسلما پدیده ای ایرانی نیست و در کشورهایی مانند پاکستان و افغانستان و دیگر کشورها هم پدیده ای کم و بیش رایج و احتمالا متداول تر از ایران است، که در بهترین صورت مجازات مرد دیه و یا چند سال زندان است که از قرار بسیاری آن را با جان و دل قبول می کنند و چند سال هم در زندان می مانند. زیرا خوشحال هستند که زنی را که دوست داشتند و او آنها را دوست نداشت برای همیشه کریه و حتی غیر قابل نگاه کردن شده است. امری که فکر نمی کنم برای هیچ آدم سالم و متعادلی قابل فهم باشد.
من همیشه از مخالفین سر سخت قصاص بودم اما این بار موافق آن هستم. زیرا کوچکترین اطمینانی به دستگاه قضاوت ایران ندارم. زیرا دیدم که در تمامی قتل هایی که زن و مردی بودند زن را به سادگی به چوبه دار سپردند و مرد را نهایتا به ۵-۶ سال زندان که اغلب هم زودتر از موعد آزاد شدند و برگشتند سر زندگی روزمره خود. در بسیاری از این موارد هرگز ثابت نشد که آن زن قاتل بوده اما او بود که اعدام شد. دلارام دارابی و شهلا جاهد و بسیاری دیگر که حتی اگر مباشرت در قتل داشتند اما قاتل بودن آنها هرگز ثابت نشد.
اما در مورد آمنه او مطلقا هیچ گناهی نداشت به جز نخواستن یک خواستگار سمج. بعید نمی دانم اگر مجید بخشیده شود پوزخندی به آمنه بزند و بگوید گفتم بهت که تو نمی توانی! و بعد خواستگارهای سمج دیگری که دخترانی که آنها را دوست ندارند را تهدید کنند که اگر زنم نشوی اسید به صورتت می پاشم و می دانی که هیچ کسی با من هیچ کاری نخواهد کرد. قانون تنها برای توست که حاکم است نه برای من…
آمنه نیز مانند نجود برای اولین بار مسئله ای را به قضاوت جهانیان گذاشته است، قضاوتی که تا به حال در چنین ابعادی کاملا بی سابقه بوده است. این بار تمام دنیا به صورت آمنه و به عدالت قضائی ما نگاه می کنند. شاید برای اولین بار قصاص را نه به عنوان شنیع ترین راه حل بلکه به عنوان راه حلی برای یکی از شنیع ترین جنایات مردم عادی نگاه کنند. دنیا باید برای اسیدپاشها ناامن شود. اسید پاشیدن بر روی صورت زیبای یک دختر جوان تنها صورت او را از بین نمی برد بلکه او را با تمامی خانواده اش از بین می برد و جامعه ای را شرمنده خود می سازد که هنوز در قرن ۲۱ چنین هیولاهایی را در بطن خود می پروراند. هیولاهایی که دیگر نه آن پدر بی سواد و چادر نشین نجودند که مهندسی تحصیل کرده و دانشگاه رفته است که هر روز در خیابانها می چرخند و پوزخندی تحویل جامعه می دهند. مهندسانی که یک روز می توانند اسید بپاشند و روز دیگر هزار بلای دیگر به روز جامعه بیاورند. جامعه ایران برای تمام اسیدپاشها باید ناامن شود. اسید پاشی بر روی صورت، بر روی حیثیت، بر روی زندگی، بر روی خوشبختی، بر روی آزادی باید ممنوع شود.


No comments:

Post a Comment