Monday, July 03, 2006

گنه کرد به بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری

حتما این ضرب المثل را شنیده اید، به نظر می آید که ضرب المثل بسیار قدیمی باشد و اگر هنوز در جامعه امروزی ما کاربرد دارد برای این است که در فرهنگ روزمره ما نیز وجود دارد؛ آنهم چه جور !
چند شب پیش در یک میهمانی کوچک دو خانم میانسال کمی دیرتر از بقیه با قیافه ای برافروخته وارد شدند. وقتی پرس و جو کردیم فهمیدیم که این دو خانم موقرو میانسال در هنگام پیاده شدن از اتوموبیل گرفتار گشت ارشاد شده بودند. یعنی خانم سرنشین که توجه نکرده بود؛ درست در مقابل گشت ارشاد از اتوموبیل پیاده می شود و پنج – شش سانتیمتر ازساق پای بی جوراب اش ناگهان هویدا می شود. (5 سانتیمتر یعنی این که روپوش این خانم تا پایین عضله پایش بود و بنابراین آنچه که معلوم بود واقعا تنها چند سانتیمتر از پایین ساق پایش آنهم در فاصله چند لحظه و در شب بود). در همین لحظه درست خواهران و برادران گشت ارشاد (حتما ذوق زده از پیدا کردن یک شکار بی سر و صدا) جلوی خانم ایستادند و با ادب فراوان به خانم بی جوراب توضیح دادند که چه کار زشت و قبیحی کرده و ایشان را کلی ارشاد کردند. آن خانم هم چون در برابر نگاه های عجیب و غریب ! آنها قرار گرفته بود معذب پشت اتوموبیل سنگر گرفته بود و حرفهایش را از دور می زد. چیزی که باعث شد تا آنها هم تصدیق کنند که "بنده خدا خودش معذب است و حالا ما خیلی داریم بهتون لطف می کنیم" و آن خانم هم تند تند معذرت می خواست و تشکر می کرد و می گفت "بله مرسی، لطفا باز هم بیشتر لطف کنید و بگذارید ما برویم ما که کاری نکردیم. آخه با این همه آدمهای اجق وجق در شهر چرا به من گیر دادین؟ من که مانتوی بلند تنم هست؛ آرایش ندارم؛..." و از این حرفها. در مقابل آنها هم در کمال ادب گفتند حالا خانم شما خودتو ناراحت نکن بفرما برو تو اتوموبیل بنشینید و پیاده هم نشو". چه خوب ! خدا را شکربه خیر گذشت !!
اما نه قصه تازه از این جا شروع می شود ! خانمها و آقایان گشت ارشاد عوض این خانم به اصطلاح "بدحجاب" لطفشان را شامل حال راننده اتوموبیل کردند که خانمی بود موقر که لطف کرده بود و به دنبال این یکی آمده بود که با هم به مهمانی بروند. بنابراین با لبخندی بزرگ به طرف وی رفتند و از وی کارت ماشین خواستند. (در نهایت ادب البته!) پس از گرفتن کارت ماشین ونیم ساعت سرپا نگاه داشتن آن خانم در وسط خیابان در عوض برایش قبضی صادر کردند که برای پس گرفتن کارت ماشینش می بایست که فردایش به کمیته وزرا برود وسپس بعد از پرداخت خلافی های معوقه؛ برگردد تعهد بدهد که دیگر مسافر بدحجاب سوار نکند !! و از همه مهمتر این که اتوموبیلش را ده روز باید بخواباند ! چرا به یک دلیل بسیار محکم و قانونی دندان شکن که خانمی را سوار ماشین کرده بود که یادش رفته بود که جوراب بپوشد و چند ثانیه ای زود از ماشین پیاده شد. چه دلیلی بهتر از این !!!

هنگامی که داستان را شنیدیم آنقدر همه عصبانی شدند که حد نداشت. چون صرف نظر از بهم ریختگی حال این دو خانم که از شدت بی انصافی برادران گشت نفسشان گرفته بود؛ آنچه که واقعا خطرناک و ناراحت کننده است؛ برد جامعه شناسانه این داستان است.
این نوع برخورد (در کنار بسیاری از وقایع چند ماه اخیر) این ذهنیت را به وجود می آورد که در جامعه ما واقعا دارند در میان مردم نفاق می کارند. مسئله دیگرحتی ارشاد اسلامی هم نیست؛ اصلا مهم نیست دیگر که چه پوشیده. مسئله این است که خلافش چقدر می ارزد ! اما فکر می کنم این بارحتی پولش هم مهم نیست مسئله این است که چه ضربه ای به پیکر جامعه وارد می شود. بنیان "اعتماد" زیر سوال می رود و متزلزل می شود. زمانی ممکن بود که فکر کنی که خوب قانون مملکت این است و استثناء هم ندارد و بعد از همه مهمتر در مقابل قانون (نوشته شده و مدون) هر فردی به عنوان یک شهروند مسئول است. اما در این شرایط هیچ کس مسئول کاری که می کند نیست. دیگران مسئول هستند ! این هم جالب است نه؟
قیافه هایی که در خیابان می بینی آنقدر عجیب و غریب است که در واقع این دو خانم با قیافه متین شان انگشت نما بودند ! بنابراین مسئله بد حجابی نیست. اما آنچه که مسلم است این است که این سیاستی است که تنها باعث تشدید نفاق و تنش در میان مردم می شود. آیا مثلا آقایان راه حل جدید برای مبارزه با بد حجابی گیر آورده اند؟ آیا فکر می کنند در "شهر بزرگی مثل تهران، افراد اجازه دخالت های این چنینی را به یکدیگر می دهند که همدیگر را ارشاد کنند؟ حتی خود" از ما بهتران هم دیگر جرئت نمی کنند که به کسی (به خصوص به این نسل جوان) بگویند چه بپوش و چه نپوش و چه بکن و چه کار نکن چون ممکن است زنده زنده خورده شوند ! برای چه افراد باید پاسخگوی هم باشند؟ مگر خودشان توان قبول مسئولیت ندارند؟
با این اوصاف تعجبی نیست که هیچ نوع همبستگی در این مملکت شکل نگیرد؛ هزار دستگی وجود داشته باشد؛ همه به هم مشکوک و بی اعتنا باشند ؛ هیچ کس به هیچ کس کمک نکند؛ برای هم پشت پا بگیرند و از همه مهمتر هیچ عشق و اعتمادی بین مردم دیگر نباشد. همه ناخواسته به یکدیگر ضربه وارد می کنند و نهایتا این هم عادت می شود و کسی هم برایش عذاب وجدان نمی گیرد. تنها جامعه را بدتر و خشن تر وفاسد تر می کند. این مسئله در شرایط سیاسی – اقتصادی و بین المللی فعلی یکی از بدترین سم هایی است که وارد پیکر جامعه می شود و آسیب های سختی در پی خواهد داشت.

4 comments:

  1. Anonymous9:18 PM

    گنه کرد در بلخ آهنگری. به شوشتر زدند گردن مسگری.

    خوب است اول عنوان را درست بگیرید و بعد به اصلاحات مدنی تکلیف کنید.

    ReplyDelete
  2. Anonymous12:35 AM

    مادام ميم عزيز،
    گاهي آنقدر احساس خستگي مي كنم كه نمي فهمم زندگي چطور پيش ميره ...
    اين سيستم، اين نقش ها ، اين ناهنجاري ها ، اين همه درد و رنج...
    بعد با خودم مي گويم پس لابد زندگي جاي ديگري است !
    سارا محمدي

    ReplyDelete
  3. (the html is not allowed, but it is the image GIF of a flickering candle light in front of a peace symbol, any candle light will do)


    If most internet users do this we will get some PRESS... more and more people will do it and WE can make a REAL DIFFERENCE!

    People... please do this.

    Light your candle and post it on your blogs, on your websites, anywhere you can!
    Just do a "right" click on the above image, save and paste, or drag it onto your computer desk to upload it afterwards where you need.

    let's get the snowball rolling!

    Let's get it done..... It's just too easy!!!

    ReplyDelete
  4. Anonymous8:55 PM

    According to retired Israeli army Col. Gal Luft, the goal of the campaign is to "create a rift between the Lebanese population and Hezbollah supporters." The message to Lebanon's elite, he said, is this: "If you want your air conditioning to work and if you want to be able to fly to Paris for shopping, you must pull your head out of the sand and take action toward shutting down Hezbollah-land."

    From Washington Post Jyly 25, 06
    http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2006/07/24/AR2006072400807.html

    Also
    Read this:

    http://www.sfgate.com/cgi-bin/article.cgi?f=/c/a/2006/07/21/MNG2QK396D1.DTL&hw=kalman&sn=001&sc=1000

    ReplyDelete