Monday, June 19, 2006

انتخاب احساس به جای عقل

می خواستم بحث نسلها را ادامه بدهم اما فراخوان الپر نگذاشت ! (البته به زودی ادامه خواهم داد) پارسال همین موقع مطلبی در این مورد نوشتم به آن مطلب می خواهم چند نکته دیگر را نیز اضافه کنم :
یک - روز رای گیری دردوردوم با دوستانم رفته بودیم درشهرو به خصوص در جنوب شهرمی گشتیم و با افراد مختلف به خصوص در ستادهای احمدی نژاد گفتگو می کردیم؛ هنوز باور نداشتیم که احمدی نژاد ممکن است انتخاب شود ولی فکر می کردیم باید بدانیم چه کسانی و برای چه به وی رای می دهند. آنچه جالب بود این بود که بعضی ها بودند که می گفتند ما دور اول به دکتر معین رای دادیم اما این بار به احمدی نژاد رای می دهیم چون این دو به میان ما امدند و با ما حرف زدند؛ رفسنجانی پایش را این طرفها نمی گذارد. افراد دیگری بودند که می گفتند احمدی نژاد می داند ما چه می کشیم و چه زندگی داریم حتما برای ما کاری می کند اما رفسنجانی هیچ اطلاعی از وضعیت زندگی ما ندارد و بنابراین به درد ما هم نخواهد رسید. آنچه که جالب بود این بود که بسیاری را در جنوب شهر دیدم که دور اول به معین رای داده بودند و دور دوم به احمدی نژاد ! پس در اینجا یکی به وجوه اشتراک معین و احمدی نژاد نزد مردم نگاه کنیم و دیگر به وجوه افتراق بین آنها و رفسنجانی.

دو - بسیاری می گفتند که بعد از آخرین صحبت های احمدی نژاد در تلویزیون تصمیم گرفتند که به او رای دهند: "چون اون شب خیلی خوب حرف زد. خوب چه گفت ؟ والله یادم نیست چه گفت ولی خیلی خوب بود !"

سه - برخی فکر می کردند که چون آن بار خاتمی که فردی ناشناس بود و کسی برای وی تبلیغ نکرده بود آمد و چنین کرد بنابراین یک بار دیگر حتما تاریخ به همان شکل تکرار می شود. فردی را که در حاشیه قرار داشت و "مظلوم تر" به نظر می آمد انتخاب کردند تا کسی که در مرکز قدرت قرار داشت انتخاب نشود. برای همین فکر می کنم تا حد زیادی بتوان این دو انتخابات را از لحاظ روانشناسی اجتماعی با هم مقایسه کرد. امروز بسیاری فهمیدند که انتخاب خاتمی هم در واقع انتخاب دموکراسی نبود بلکه انتخابی کاملا احساسی بود. انتخاب "نه" بود و نه انتخاب "آری".

چهار - روزی که برای بار اول خاتمی انتخاب شد، در میدان تجریش در زیر پوستر تبلیغاتی وی با رنگ قرمز بزرگ نوشته بودند ایران عاشق شده ! فکر می کنم این پوستر شرح تمام گرفتاری ما باشد. این بار ایران عاشق نشد اما باز هم کاملا احساسی عمل کرد چون خیلی ها رفسنجانی را دوست نداشتند، بنابراین به کسی رای دادند که چیزی از او نمی دانستند و یا اگر هم می دانستند خیلی برایشان مهم نبود زیرا او در مرکز قدرت قرار نداشت. چون در حاشیه بود بنابراین مظلوم بود ما هم که فریاد فرهنگ مظلوم پروری مان به آسمان هفتم است بنابراین به مظلوم رای داده شد.
تحلیل من این است که برای انتخابات در ایران هنوز راه درازی در پیش داریم. فعلا داریم تمرین و شاید ادای دموکراسی و شهروند شدن را در می آوریم. هنوز یاد نگرفته ایم که عقلانی تصمیم بگیریم. در روزهایی که با دوستان خبرنگارم درشهر می گشتیم حتی یک نفر محض نمونه نگفت به احمدی نژاد و یا رفسنجانی رای می دهم چون چنین برنامه ای و یا چنین گرایشی دارند. به ندرت کسی پیدا می شد که اندکی از برنامه های اقتصادی – اجتماعی – سیاسی و فرهنگی کاندیداها خبر داشته باشد. همه تنها به "دیده" و "شنیده" هایشان استناد می کردند. کماکان مثل همیشه در صحنه سیاسی هم مانند صحنه اجتماعی – شهری آنچه که پیروز شد همان "ظاهر" بود و نه باطن که در پس همان حجاب ظاهر مانده بود. حال گیریم که ظاهری کاملا متفاوت و مخالف با آنچه که ما انتظار داشتیم بود. اما به هر حال احمدی نژاد چون ظاهری مظلوم داشت؛ بنابراین انتخاب شد !!

پنج - این شاید از مضار نداشتن حزب های فراگیر در ایران باشد. عملکرد و پیشینه تاریخی احزابی مانند احزاب سوسیالیست و کمونیست و یا جمهوری خواه و دموکرات در فرانسه و امریکا وایتالیا و دیگر کشورهای غربی اجازه می دهد تا زمانی که فردی کاندیدای شود افراد کم و بیش بدانند بسته به وابستگی وی به آن احزاب با چه کسی طرف هستند؛ رئیس جمهور چه برنامه های خواهد داشت و سیاست کلی به چه سوئی خواهد رفت. انتخاب افراد مستقل و غیر حزبی در غرب تا جائیکه من می دانم هیچ گاه به پیروزی منجر نشده است. اما در ایران در انتخابات اخیر بیشتر به سوی افراد غیرحزبی و بنابراین حاشیه ای می رویم که اتفاقا هر یک نماینده گرایشی آشکار و یا پنهان در بین مردم و یا سیاستمداران هستند. اما هنوز جمعی و یا حزبی حرکت نمی کنیم. زیرا نه احزاب ما واقعا حزب هستند و پیشینه و عملکرد تاریخی دارند و نه اصولا اصل انتخابات در ایران معنا ی واقعی دارد و نهادینه شده است. در چنین وضعیتی انتخاب سیاسی یک وجه اش سیاستمداران است ولی وجه دیگرش خود مردم هستند که تصمیم می گیرند به چه کسی رای دهند و یا ندهند. به نظر من انتخاب خاتمی و بعد احمدی نژاد هر دو جزو درس های بزرگی است که ما باید درست انها را تحلیل کنیم و یاد بگیریم. اینکه احساسی عمل کنیم و یا عقلانی شاید فرق بزرگ ما با کشورهای باشد که دموکراسی و شهروند بودن در آنها نهادینه شده است. برای شهروند واقعی شدن هم هنوزراه درازی در پیش داریم.

4 comments:

  1. Anonymous11:38 PM

    مادام عزیزم چند تا سوال دارم در مورد این نوشته تان:۱- دقیقا چگونه می توان منطقی عمل کرد و نه احساسی؟ منظورم این است که ممکن است راهکار منطقی عمل کردن در انتخابات را بگویید دقیقا منظورتان چیست؟ و اینکه چگونه ما می توانیم منطقی تصمیم بگیریم در انتخابات؟
    ۲- حتی با فرض منطقی تصمیم گرفتن در دوره ی انتخابات ریاست جمهوری که خاتمی کاندیدا بود، بجای اقای خاتمی چه گزینه ای داشتیم؟(صرفنظر از طیف سیاسی که عضو ان هستیم، با فرض تکیه به فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی چه گزینه ی معقولی داشتیم؟)
    من می فهمم که چه می گویید ولی به نظرم نوشته تان دقیق نیست و راهکار دقیقی ارایه نمی دهد. ای کاش دقیق تر بنویسید. من فکر می کنم ما به تیوری سازی در زمینه ی انتخابات و تصمیم گیری هایش احتیاج داریم. به نظر می رسد که خیلی بکر و بی اطلاع و به قول شما احساساتی عمل می کنیم. ای کاش باز هم بنویسید در این زمینه.

    ReplyDelete
  2. حنای عزیز ممنون از کامنتتون. والله منطقی عمل کردن در تمام زندگی به درد آدم می خورد و آنهم اینکه کمی بعد از خوابیدن غلیان احساسش ببیند خوب بعد چه؟ در مورد خاتمی حرف بسیار است که چرا رای دادیم و واقعا هم سخت بود که بتوانیم پیش بینی کنیم که خاتمی با آن پیشینه به نظر من درخشانش در وزارت ارشاد چه خواهد کرد. آنچه من می گویم رای روشنفکران و جوانانی و تمام کسانی که بادرایت و و فکر و دانستن برنامه رای دادند و در واقع انتخاب کردند نیست. حتی کسانی که به احمدی نژاد رای دادند. صحبت من در مورد ان دسته از خودمان و یا مردمی است که ما وبلاگ نویسان نمی دانیم که در واقع اکثریت را در این مملکت تشکیل می دهند.احساسی عمل می کنیم چون یا اوتوپیست هستیم و یا آنورتر از نوک دماغمان را نمی بینیم. برای اینکه احساسی عمل نکنیم باید احزاب قوی شوند و باید دید آیا فلان شخص "کاریزما" ی ریاست جمهور شدن و یا درایت و توان رویارویی با مشکلاتی که خاتمی با تمام پشتوانه مردمی اش از پسشان بر نیامد را دارد یا خیر . اینکه کسانی برای خاطر 50 هزار تومان حاضر بودند به فلانی رای بدهند و یا اینکه فکر کردند اگر فلانی و یا فلانی بیاید سر کار چه اتفاقاتی می افتد و ناگهان پولدار می شوند و غیره نشان داد که بعد از تجربه خاتمی بر گشتیم سر مسئله اقتصادی که نه کلمه بزرگی است بلکه مسئله "نون شب" و پول تو جیبی !

    ReplyDelete
  3. Anonymous11:50 PM

    دوست عزیز وقتی که به انتخابات سال پیش نگاه میکنم، تعجب نمیکنم که چرا هر یک از ما مسایل را تنها از دید خود و همفکران دور و برمان کنکاش میکنیم و همواره از ناهمراهی دیگران که باندازه ما عشقی نیستند کلافه و رنجور میشویم. بنظرمیرسد که ما بقدری به انتخاب خود تمایل داریم که یادمان میرود که دست بالای دست بسیار است،
    آن هم دست چه نیروهایی. آخر مگر میشود فکر کرد که گردانندگان اصلی جمهوری اسلامی بگذارند یکبار دیگر یک کسی مثل خاتمی بیاید و الافشان کند؟ ، حالا بگیریم تنها هنرش کاریزمایش باشد وکاریهم از دستش بر نیاید.

    واما نیروهایی که دستشان بالا تر از دستمان بودند ونمیدیدیمشان کدام بودند؟. یکی همان احمدی نژادبود که بسیاری چیزی از او نشنیده بودند ولی برای نیروهاییکه در راه براندازی انتخابات تعین کننده بودند، بسیار شناخته شده بود. نه تنها برای دو دهه مقامات مختلف سیاسی به عهده داشت، مثل نماینده ویژه سپاه پاسداران در شورای نگهبان ویا ماموریت های بسیار حساس خارجی وداخلی، بلکه در امور استانی وشهری نیز فعالیت مهم داشت - شهردار تهران واستاندار سال- شده بود. و از همه مهمتر اینکه با التقاطی مسلکی کاندیدهای دیگر خط کشی میکرد واز رسانه های دوستانش نیز در رادیو و تلوزیون در برهه حساس کمک میگرفت. حالا به گو یید چه میتوان کرد؟

    ReplyDelete
  4. Anonymous4:21 AM

    مادام ميم عزيز
    نمی دانم هنوز در آمريکا هستيد يا نه. ايميل سرکار را پيدا نکردم اگر لطف کنيد به من خبر دهيد ممنون می شوم شايد بتوانيم ديداری در آمريکا داشته باشيم. - سيبستان
    mehdijami@hotmail.com

    ReplyDelete