Sunday, October 30, 2005

خود آینه کاری شده

این روزها همش در انتظار فرصتی بودم که دوباره بنویسم اما نمی شد. گاه فشار حوادث آنقدر زیاد است که افکارت مانند پاکت های نیمه خالی می شوند که در هیچ کدام هیچ فکری را تا آخر پیدا نمی کنی. آن اتاق دربسته بیش از هر چیز به درد این روزها می خورد که بروی در مکانی بنشینی و آنچه که به ذهنت می آید را بریزی روی زمین (مونیتور) بعد یواش یواش نظم افکارت را پیدا کنی و بفهمی چه می خواستی بگویی و آزادانه بگویی و فکر دیگرانی نکنی. اما وسط میدان نمی شود محتوی کیفت ویا ذهنت را بیرون بریزی ! مستعار نویسی برای من به این درد می خورد. آری با اسم مستعار آزادانه تر می نوشتم. چون هر اسمی باری دارد و مسئولیتی که گاه بارش در مکانها و زمانهایی زیادتر می شود. نام مستعار برای من دیواری بود برای حفظ درد و دل ها و "خود"های خصوصی ام
دلم می خواست به سئوالهایی که سیما شاخساری عزیز مطرح کرده بود تا اندازه ای پاسخ بدهم. فرنگوپولیس پرسیده بود : آیا هدف از این تفکیک خود در دنیای مجازی تلقیح این ایده است که "خود درونی" همان "خود واقعی" است؟ آیا مستعار نویسی شگردی است برای نمایان کردن یک "خود ذاتی" در پس چهره ای مجازی؟ آیا دنیای "مجازی" مکانی است برای تبلور خود "حقیقی؟" آیا این خودها در رابطه با هم "خود" نمی شوند؟ یا آیا فرض می کنیم که بوده اند و هستند .
زمانی که مقاله وی را خواندم؛ دیدم ما از هم دور نیستیم و در واقع صحبتمان هر دو راجع به آن "خود" متکثر، تکه تکه و پراکنده ای است که در درون هر یک از ما بیش از پیش وجود دارد؛ و در لحظات مختلف و شرایط متفاوت هر بار به شکلی بروز می کند. اما مسئله این است که برای بسیاری از ما این "خود" به صورت یک کلیت ویک واحد وجود دارد. بسیاری از جوانان ایرانی فکر می کنند که در این مملکت و در شرایط فعلی "خود" و یا هویت خود را از دست داده اند. پس بدنبال "خود" گمشده ای هستند که اگر پیدایش نمی کنند آنرا تقصیر شرایط موجود می دانند و زمانی که پیدایش می کنند می بینند که اغلب با آن خودی که فکر می کردند بسیار متفاوت و یا دمدمی مزاج و متغیر است.
هر چند این مسئله تنها مربوط به ما نیست؛ اما من هنوز عمیقا معتقدم که در جامعه ای که به الگوهای اجتماعی فرهنگی عقیده دارد، خود (ها) سرکوب می شوند تا "گر می خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" را شکل دهند این امر می تواند در مورد هر کسی که قدم به عرصه عموم می گذارد پیش آید. همرنگ جماعت شدن (اگر درصدر الگو دهندگان نباشی) در ایران اغلب معادل است با ندیده شدن و در نتیجه داشتن امنیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی. اما این امنیت به نظر من تا حد زیادی ناقض تفاوتها و کشنده "خود"های مبتکر است
شاید برای همین است که زمانی که درسایبرسپیس و وبلاگهای ایرانی سیر می کنی؛ می بیند در بسیاری از این وبلاگها و یا در کامنت هاهر بار شاهد بروز مسئله "خود" به نحوی از انحاء باشیم. حسین درخشان وبلاگ خود را با نام "سردبیر خودم" شروع کرد، و ایده "خود" را اساس وبلاگ نویسی اش قرار داد. بعد در مصاحبه های فردی و یا گروهی در این چند سال با دوستان وبلاگ نویس داشتم دیدم که برای بسیاری از آنها نیز این مسئله دلیل اصلی وبلاگ نویسی است. برخی وجه تسمیه وبلاگ را "خود" و یا "آینه" دانستند. نهایتا خودم نیز نام "خود دوم" را برای وبلاگم انتخاب کردم چون فکر می کردم دلم می خواهد "آن خودهای" مدفون ام را بیابم تا راههای جدیدی برای خودم پیدا کنم. برای من نوشتن (آنهم با کمپیوتر و با سرعت فکرم) بیش از هر چیزی کمک می کند که "اشخاص" ناشناخته وجودم را بیشتر بشناسم.
اما می خواهم نظردوستان را به این مسئله هم جلب کنم که "خود" تنها در برابر "دیگران" است که شکل می گیرد و معنا و مفهوم پیدا می کند. در انزوا و تنهائی خودی وجود ندارد. تنها زمانی که دیگرانی که در مقابل ما قرار دارند (هر دیگرانی ؛ حتی دیگران "ناموجودی" که تنها در فکر ما وجود دارند) ما وجود داریم شاید این دیگران "خود" ما را قبول داشته باشند و شاید هم در حال سرکوب "خود" های ما باشند؛ و یا قصد کنترل "خود" های ما را داشته باشند، و یا برای "خود" های ما الگو های سفت و سختی طرح ریزی کنند ؛ آن وقت است که "خود" ما بحران زده می شود و پیدا کردن و شکل دادن به آن به یک ضرورت تبدیل می شود. این خود حتی گاهی با اشکال مختلف و حتی با وضعیت گاه مبالغه آمیز وقت و بی وقت در خلال نوشته ها و گفته ها ورفتارها و در جامعه واقعی در پس ظاهر های عجیب و غریب خود را نشان دهند.
در ایران به خصوص پس از انقلاب عشق به الگو سازی و یک دست کردن جامعه آسیب بزرگی به "خود" های ما به خصوص در نسل جوان وارد کرده. در جامعه شهری ما، همگی در حال کنترل دائم یکدیگر هستیم، نظر و قضاوت و "حرف مردم" یکی از مهمترین شاخص های تصمیم گیری برای سرنوشت ما شده و گاه برای ما آنقدر مهم است که می تواند مانند یک زندان (مجازی و یا واقعی) تمام "خود" های گوناگون ما را زندانی کند و مجال حرف زدن و جرئت بروز به ما ندهد. آنجاست که دنیای مجازی مکانی برای تبلور خود های" حقیقی و نیمه حقیقی و مجازی و یا حتی دروغین می شوند اما چه باک؛ این "خودی" است که احتیاج به بروز آن را داشتیم.
اما سئوال اصلی من این که آیا اصلا "خودی" وجود دارد یا خیر؟ آیا برای "خود" می توان یک کلیت در نظر گرفت و گفت که این "خود" اصلی من و تمام "من" است؟ فکر می کنم ما در دنیایی زندگی می کنیم که دیگر زندگی با "یک خود" ممکن نیست (نمی دانم آیا قبلا بوده یا نه؛ تو می گویی نبوده؛ همیشه ما خود تکه تکه داشتیم؛ شاید، اما این را می دانم که هرگزمانند اکنون در معرض این همه دنیاهای متفاوت نبودیم و احتیاج به اینهمه "خود" های متفاوت هم نداشتیم. "خود" های متفاوتی که در هر لحظه و برای هر کسی می توانیم تنها قسمتی از آن را نشان دهیم. این خودهای متکثر و تکه تکه شده برای من شبیه آینه کاری های درون حرم ها و امامزاده ها شده که هر کدام تنها یک قسمت خیلی کوچک از ما را نشان می دهند. شنیده بودم که می گفتند فلسفه این آینه های شکسته دقیقا همین بوده که بدانی "واحد" نیستی؛ بلکه متکثر و تکه تکه هستی.

2 comments:

  1. Anonymous7:40 PM

    مسرت عزیز ، یادمه که شما یه روز در مورد وبلاگ من اظهار نظر کرده بودی که فلانی برخلاف بسیاری دیگر با اسم اصلی ی خودش می نویسه و ابایی نداره که مثلن دانشجوهاش بخوننش و اینها. جالبه که درست در همین ایامی که شما تصمیم به افشای نام خودت گرفتی من تصمیم به تفکیک وبلاگ آشکار و نهانم گرفتم! آره الآن وبلاگی دارم که کسی ازش خبر نداره، توش آزادانه تر می نویسم و به خود "اصلی یا واقعی ترم" در اون وبلاگ اجازه ی جولان دادن می دم طوری که زوایای نهانش برای خودمم آشکار بشه، و وبلاگ عیانم را به آن بخش از خودم یا می شه گفت اون "خود"ی م تخصیص دادم که می تونم تصور کنم هر کسی اعم از یه دانشجوی بسیجی تا فلان همکار دانشگاهی یا آشنا و خویش، بخونه و از بابت خوندن اون احساس بدی بهم دست نده!! البته برام خیلی سخته! احساس محدودیت می کنم! احساس خفقان می کنم. ترجیح حقیقی م این بود که این دو عرصه یکی می بود اما با واقعیتهای زندگی کردن در مرزهای ایران هم می بایستی کنار آمد. من به نوعی برخلاف تو عقب گرد داشته م! و از این بابت متاسفم.

    ReplyDelete
  2. شیرین عزیز،تجربه جالبی بود گذر از مستعار نویسی؛ اما از همین الان فکر می کنم که من هم به دنبال تو خواهم آمد و اتاقک زیر شیروانی و دنج خودم را دیر یا زود ترتیب خواهم داد چون همانطور که می گویی باید با واقعیتهای زندگی در مرزهای ایران کنار آمد بنابراین شاید اصل ماجرا همان مستعار نویسی باشد و بقیه هم تمرین برای نوشتن؟

    ReplyDelete