Monday, October 24, 2005

پایانی بر مستعار نویسی

مطلبی هست که این مدت مرا به خود مشغول کرده. فکر این که چقدر درونمان شبیه زندگی مان است، چقدر کارهایی را که کرده ایم و و راه هایی که رفته ایم ، برخاسته از پویایی وشخصیت درونی ماست. بعد فکر کردم تا چه حد دراین فضای مجازی هم می توانیم شبیه به وبلاگمان باشیم. حداقل وبلاگمان شبیه به قسمتی از ما است که صدایش را شاید تا به حال نشنیده بودیم. چندی پیش که دو تن از دوستان وبلاگ نویس را برای بار اول دیدم به این مطلب پی بردم. یکی بسیار شبیه به وبلاگش بود و دیگری شباهتش اصلا مشخص نبود اولی شخصیت وبلاگش را از آن خود کرده بود و دیگری در وبلاگش زن درونش را می پرواند که با زن بیرونش هر چند تفاوت اساسی داشت اما هر دو جنبه اش هم دوست داشتنی بودند
هر کسی به علتی وبلاگ نویسی را شروع می کند. دوستی می گفت که کسانی که وبلاگ می نویسند حتما دغدغه ای خاص در مورد مسئله ای دارند و برای همین هم می نویسند. هر چند ممکن است این دغدغه در نگاه اول مشخص نباشد. منهم زمانی که این وبلاگ را شروع کردم می خواستم ببینم نوشتن هر روزه چه تاثیری در زندگی روزمره ام می گذارد. پس این بار موضوع تحقیقم (مثل خیلی وقتهای دیگر) خودم شدم. با این تفاوت که اغلب اوقات از تجربه شخصی شروع می کنم و آنرا بسط می دهم به گروههای مختلف اجتماعی؛ اما این بار برعکس عمل کردم. از جماعتی شروع کردم وبعد به تدریج به خودم رسیدم. زمانی که تحقیق در مورد وبلاگستان را شروع کردم با یک فاصله اساسی با وبلاگ نویسی بود. آن زمان تنها گوش می کردم؛ می خواندم؛ تجزیه و تحلیل می کردم و نتایجش را با دنیای واقعی می سنجیدم تا حاصلش مقاله ای شود برای خوانندگانی خاص. اما هر چه بیشتر تحقیق می کردم وسوسه وبلاگ نویسی بیشتر به چانم می افتاد،اما نه برای جذب مخاطب بلکه برای کشف خودم و برای این که در معرض آنچه که در این مدت از دوستان وبلاگ نویس خوانده و شنیده بودم قرار بگیرم. در کتاب افسون زدگی و هویت چهل تکه داریوش شایگان از اری دو لوکا نویسنده ایتالیایی نقل قولی آورده که برایم بسیار جذاب بود. به قول او هر یک از ما جمعیتی در خود نهان دارد، هر چند که با گذشت زمان تمایل می یابیم این کثرت را به فردیتی بی مایه تبدیل کنیم. ما مجبوریم که فرد بمانیم و تنها یک اسم داشته و نسبت به آن پاسخگو باشیم، از این رو اشخاص متنوعی را که در وجود ما گرد آمده اند به خاموش ماندن عادت داده ایم. نوشتن کمک می کند آنها را باز یابیم
من وبلاگ نویسی را با اسم مستعار شروع کردم تا بدانم و درک کنم که اول وبلاگ نویسی و بعد هم مستعار نویسی چه معنایی دارد. تا زمانی که مخاطب نداشتم مستعار نویسی برایم فرقی نمی کرد. اتاقی داشتم که کسی نمی دانست کجاست . نه مهمانی داشتم و نه همسایه ای. اگر بر حسب اتفاق هم کسی رد می شد و سری به خانه ام می زد زود در را می بست و می رفت. این فضا ، فضای گم شده ای در سایبرسپیس بود برای درد ودل با خودم و با صفحه مونیتور! مانند تین ایجری که خانه را خالی یافته برای خود فریاد می زدم و آنچه که می خواستم را می گفتم ، درد خود سانسوری هم نداشتم چون امیدوار بودم که کسی در آن حوالی نباشد. خود سانسوری ام تنها در حد همان تین ایجری بود که با رمز و ایما و اشاره صحبت می کند تا بزرگترها نفهمند که چه می گوید اما حرفش را می زند. اما زمانی که کم کم تعدادی مخاطب پیدا کردم مستعار نویسی برایم بی معنا شد. نمی دانم دیگرچرا باید با اسم مستعار مادام ام بنویسم، هر چند این اسم را دوست دارم وکماکان حفظش می کنم چون او هم قسمتی از من است. اما وقتی در اتاقم باز شد و در برابر "دیگرانی" قرار گرفتم که می خواهند بحث کنند و حرف حساب بشنوند، دیگر این فضا جای حرفهای خصوصی نیست (هر چند می دانم که هست چون در ذات وبلاگ نویسی اول خود است که اهمیت دارد). وبلاگم برای من از اتاق خصوصی به عرصه عمومی تغییر شکل داد. در عرصه عمومی داشتن هویت مسئله ای اساسی است. البته واقعا معتقدم که هویت مجازی و یا واقعی فرقی نمی کند، اما زمانی که دستی بر نوشتن در عرصه فیزیکی (واقعی) داری سخت می شود تا با دو هویت یکی مجازی و یکی واقعی همان حرفها را بزنی و تکرار کنی. در حال حاضرجدلم با خود بر سر این است تا کماکان با اسم واقعی ام خودم بمانم: بدون پرده پوشی و بدون دروغ و شفاف ودر عین حال بدون حس اجبار برای نوشتن مطالب روشنفکرانه. در عین حال وفادار به اصل شفافیت در اینترنت مایل نیستم که آنچه را که تا به حال نوشتم را حذف کنم هر چند معلوم نیست تا عواقب آن برایم چه باشد. اما هرچه باداباد ! وبلاگ نویسی اصلا کار آسانی نیست. اما این را می دانم که اگربه نوشتن ادامه بدهم از خودم بیشتر خواهم فهمید و این هم یکی از بهترین اتفاقات برای من خواهد بود.
اگر دوست داشتید باتحقیقاتم در مورد وبلاگستان کمی آشنا شوید می توانید این مقاله ها را ببینید. در این پژوهش برخی از دوستان وبلاگ نویس وقت زیادی با من صرف کردند و به سئوالهای من جواب دادند که از همه شان بسیار ممنونم. در ضمن اگر نظری، نقدی در مورد این مقاله ها داشتید خیلی خوشحال می شوم که مرا مطلع کنید.
به زبان انگلیسی در اینترنت این مقاله را می توانید ببینید
Performance in Everyday Life and the Rediscovery of the "Self" in Iranian Weblogs
به زبان فارسی هم این دو تا به حال در ایران منتشر شده اند.
وبلاگستان" شهری در فضای مجازی ایرانی" ، اندیشه ایرانشهر شماره 3، تابستان 1384
وبلاگ نویسی صحنه ای جدید برای ایفای نقش های "خود" ، فصل زنان ، جلد پنجم، بهار 1384

16 comments:

  1. Anonymous9:52 PM

    ای بابا! ما همچین واسه خودمون شنگول بودیم که می دانیم نام حقیقیتان چیست و به ما اعتماد کرده اید و گفته اید و خودمون به خودمون پز می دادیم!(چشمک)...عیشمون ریخت بهم که:)

    ولی جدای از شوخی خیلی خوشحالم که تصمیم گرفته اید با نام حقیقیتان بنویسید خانم امیر ابراهیمی نازنین و گل.حق با شما است...وبلاگ نویسی اصلا کار ساده ای نیست. به خصوص اگر بخواهی حرفی تازه بزنی، چیزی که از جنس روزمرگی ها و عادت و عرف رایج نباشد. وقتی تصمیم می گیری که پرده های مذهب،عرف، سنت و در یک کلام نرم را کنار بزنی عواقبی منتظر هستند که می توانند بدتر از انچه باشند که فکر می کنیم. اما ریسک زیبایی است...پر از فراز و نشیب های دوست داشتنی. مثل یک تولد دوباره است...پش تولد دوباره تان مبارک:)

    ReplyDelete
  2. Anonymous9:55 PM

    راستی! جدا شباهت من به وبلاگم اصلا مشخص نبود؟:) به فکر فرو رفتم که "زن درون" و "زن بیرون" چقدر نزدیک شده اند و چقدر دور...

    ReplyDelete
  3. فرناز عزیز، اول این که مرسی از رازداری ات . می بایست زمانش برسد لزومش را حس کنم.
    دوم این که می دانی که چه می گویم زن درونت یعنی امشاسپندان همانطور که همان روز هم گفتم فکر می کردم مسن تر و سرد و گرم چشیده تر از دختر جوانی باشد که آن روز دیدم باشد. امشاسپندان زنی است که با جرئت و تلاش به جنگ روزمرگی ها و عادت ها و سنت ها رفته . اما فرنازی که دیدم دختری جوان و سرزنده ای بود که به نظر من خیلی شبیه به امشاسپندان نبود البته از او هم دور نبود اما بر خلاف نوشته ات (ما باید بنویسیم) انگار که فرناز دختر امشاسپندان است نه برعکس. این خیلی قابل فهم است نه؟ البته این را هم باید یادآوری کنم که من امشاسپندان را خیلی وقت است که می شناسم اما فرناز را متاسفانه یکبار بیشتر ندیدم. برای من سایه بیشتر شبیه وبلاگش بود البته این تنها نظر من است. اما از من بپرسی فکر می کنم که این نوع دوگانگی و به خصوص جدا کردن زندگی مجازی از زندگی واقعی و استفاده از امکانات زندگی مجازی برای پاسخ به بسیاری از سوال های زندگی واقعی بسیار مهم است و تو هم تا حدی در این امر موفق شدی. باز هم از همکاریت متشکرم

    ReplyDelete
  4. در این مورد ای کاش که کتاب "زنانی که با گرگها می دوند" را بخوانی. در این کتاب نشان می دهد که چگونه موجود عاقل و "مادر" یعنی آن کسی که می داند چگونه باید زیست و قدم بعدی در زندگی چه باید باشد در درون است

    ReplyDelete
  5. Anonymous5:19 PM

    سلام ـ
    این‌که دوستان وبلاگ‌نویس شما «یکی شبیه به وبلاگش بود و دیگری شباهتش اصلا مشخص نبود»، پیش از این‌که به نوع بودن این دوستان مربوط باشد، تولید ذهن و ذهنیت شماست. از کجا معلوم، شاید عدم اعتماد کافی به شما باعث شده است که افراد مذکور نتوانند (یا نخواهند) در تعامل با شما «آن‌جور باشند که هستند». شاید «زن درون» او لطیف و آسیب‌پذیر است و او می‌خواهد در تعامل با شما آن را حفظ کند. این‌که شما به این آسانی با تکیه به چنین "شناخت"ی خصوصیاتی را به دیگران نسبت می‌دهید، یقین بی‌دلیلی که در این رفتار هست، اگر نگوییم اهانت‌آمیز، حداقل پس‌زننده است. شاید نوع بودن این «دوستان» واکنشی در برابر همین اعتماد زیاده و بی‌دلیل شما به دریافت‌های ذهنی‌تان بوده است.ـ

    ReplyDelete
  6. Anonymous8:47 PM

    مسرت عزیز خیلی خوشحال شدم از شنیدن این خبر که که از این پس با اسم خودت می نویسی. یکی از دوستان خوبم این خبر را به من داد و خلاصه تبریک . من مشتاق دیدارت هستم. پس قرارمان چه شد؟.

    ReplyDelete
  7. دوست عزیز مانی، یقینا برداشت من از وجود شباهت و یا عدم شباهت دوستان با وبلاگشان تنها و تنها تولیدذهن من است ، مگر قرار بود غیر از این باشد ! استنباط من اول از همه مربوط می شود به این که من چه خوانده ام و در چه شرایطی خوانده ام. ثانیا مسلما هر کدام از ما در دنیای واقعی سپر هایی برای خود در برابر دیگران تعبیه می کنیم و از پشت آن سپر ها و یا "نقش" هاست که با دیگران ارتباط بر قرار می کنیم. هر قدر هم شفاف باشیم تنها قسمتی ار خود را می توانیم با دیگران قسمت کنیم. دوستان من یکی قسمت "عمومی" اش را که در وبلاگش نشان می دهد و در ملاقات با کسی که اصلا او را نمی شناسد همان را نشان می دهد پس شبیه به وبلاگش می شود. دیگری که کمی آن شخص را بیشتر می شناسد شاید اطمینان بیشتری داشته باشد و کمی لایه شخصی ترش را هم نشان دهد.بنابراین متفاوت می شود. اما در این مسئله مطمئن باشید که در این امر نه توهینی است؛ نه اهانتی و نه فکر می کنم اصولا در دنیای کنونی چند گانگی مسئله زننده باشد. دنیای ما تغییر کرده است. موافق نیستید؟ این همان مسئله ای است که من به آن سوء تفاهم های وبلاگی می گویم.

    ReplyDelete
  8. Anonymous4:06 AM

    ارزش بی نقاب نوشتن هزار بار بهتر از پشت پرده ماندن است. خاصه در عالم وبلاگ که عرصه من آشکار فرد است. بر خلاف آنچه گاهی مطلق می گيرند که نوشته مهم است نه نويسنده وزن نويسنده هم در وزن نوشته بسيار موثر است. خوب است که آدم بداند پشت هر نوشته ای چه کسی قرار دارد. کلام اعتبار پيدا می کند. من به اين معتقدم.
    - سيبستان

    ReplyDelete
  9. مسرت عزیز،نوشته تان جالب است. همانموقع هم که مقاله تان را در سایت بدجنس خواندم برایم سوالهایی پیش آمد در مورد "خود" حقیقی و "خود مجازی". سوالهایم را در قسمتی از پست آخرم نوشته ام.
    موفق باشی.

    ReplyDelete
  10. قربان حواس جمع! در کامنت قبلی سوالهایم را اینجا پیست نکردم. این هم سوالهای من: آیا هدف از این تفکیک خود در دنیای مجازی تلقیح این ایده است که "خود درونی" همان "خود واقعی" است؟ آیا مستعار نویسی شگردی است برای نمایان کردن یک "خود ذاتی" در پس چهره ای مجازی؟ آیا دنیای "مجازی" مکانی است برای تبلور خود "حقیقی؟" آیا این خودها در رابطه با هم "خود" نمی شوند؟ یا آیا فرض می کنیم که بوده اند و هستند.
    موفق باشی.

    ReplyDelete
  11. Anonymous11:00 PM

    salam,,khob be salamati,,,,,inam ye shorooe digast!

    ReplyDelete
  12. Anonymous12:48 AM

    این ادرسی که واست گداشتمو ببین!

    ReplyDelete
  13. Anonymous2:12 AM

    سلام :) البته من از خیلی قبل‌تر اینجا رو می‌خوندم و استاد عزیزی گفته بود شما اینجا می‌نویسید، خوشحالم با نام اصلی می‌نویسید من هم قوت قلب گرفتم!

    ReplyDelete
  14. Anonymous2:23 AM

    من درون!آره. و من هاي بسيار در منند. و نوشتن آنها را زنده نگه خواهد داشت. و به واقع من وبلاگ با من مقابلت در كاف شاپ/نت بخصوص در ديدار اول بسيار متفاوت است (به نشان تجربه) ولي مگر نه اين كه ما قبل از ورود به دنياي مجازي نيز من هاي گوناگونمان را گاهي بسته به زمان و مكان بروز مي داده ايم. در دانشگاه در خانه در پارك. با دوستان با اقوام و با رقيبان. البته اين ازادي حاصل از نقاب دنياي مجازي مي تواند به ما اين جرئت را بدهد كه من هاي درونمان را بيشتر پشت اسم مستعار نشان دهيم. وقتي تجربه كسب كرديم و آموختيم كه آن من ها نيز مخاطبان خود را يافته اند در صورتي كه بخواهيم اين راه را ادامه دهيم(نوشتن را) به اين نقطه خواهيم رسيد. بعضي زودتر بعضي ديرتر. روي هم رفته مطلب بسيار قابل توجهي را مطرح كرده اي. اميدوارم مقالاتت را بدست آورم.

    ReplyDelete
  15. بسیار فصیح و به جا نوشتید. در وبلاگم با اجازه لینک میدهم.

    ReplyDelete
  16. Anonymous11:37 PM

    in do matlabi ke be zabane farsi dar IRan chap shode rou nett nemishe peida kard?

    ReplyDelete