Thursday, September 29, 2005

پیلو و پیشی (متن) داستان

این دفعه می خوام یه قصه بگم یه قصه برای بچه های خوب ! در ضمن هر کاری کردم که عکس را به متن بچسبانم نشد. پس آب و دون جدا بخوانید
می خوام داستان پیلو را بگم، پیلو سگ پودلی ماده ای بود که در دنیا به جز خورد و خوراک عاشق دو چیز دیگر بود که دومیش به قول توفیق ! بچه زاییدن بود. آنقدر حس مادری این سگ زیاد بود که فکر می کنم حتی غریزه جنسی اش هم به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفته بود. روش می دادی فکر می کرد ماها را هم اون زائیده ! تعداد توله هایی که پیلو می زایید حیرت انگیز بود یک بار 9 تا زایید و آخرین زایمانش (شاید برای 7-8 مین بار) خوب فقط 4 تا زایید. اما در اون بار آخری بعد از یک هفته اتفاقی افتاد یعنی پیلو با کمال افتخار و خوشحالی سگانه ای 4 تا بچه گربه چند روزه را خدا می دونه از کجا کش رفت(احتمالا شوفاژ خانه) و تا کمبود توله هایش را در این زایمان جبران کند ! (حالا جریان گربه مادر را قاطی نکنید الان موقعش نیست !) خلاصه پیلو با هزار هزار عشق و علاقه و افتخار بچه گربه ها را با پوزه مرتب زیر سینه اش می زد و بیش از بچه های خودش نگران بود که مبادا سر بچه گربه ها چیزی بیاید. بگذریم، بعد از مدتی دوتا بچه گربه مردند و دو تا ماندند ، چند ماه بعد هم از این دوتا یکی در رفت و موند این جناب که همانطور که مشاهده می کنید با این هیکل و در سن 2 سالگی هنوز زیر سینه این پیلوی بیچاره می نشست و به خیال خودش شیر می خورد. اخلاقهایش هم بشدت سگی شده بود ! هروقت که همه با هم می رفتیم بیرون گردش همه کلی هاج و واج می ماندند. بگذریم که آن موقع یک قناری هم داشتیم که به خصوص جناب پیشی خان هلاک صداش بود . و اما آخر داستان قناری را یک گربه خیابانی احمق خورد، پیشی خان عاشق شد و رفت به دنبال سرنوشت ! پیلوی بیچاره هم فدای شکم شد و پس از تناول مقداری گوشت مسموم که شهرداری عزیز بهش تعارف کرده بود از دنیا رفت و رفت به تومبوکتو... و اما از تومبوکتو بشنوید که آن طور که آقای پل استر عزیز می فرماید بهشت سگان است. اگر براتون جالب است که بدانید سگها دنیای ما آدمها را چه جوری می بینند و یا زندگی نامه یک سگ را بخوانید این کتاب را از دست ندهید. البته هنوز ترجمه نشده ولی مثل همه کتابهای پل استر تک است.
اما غرض از طرح مسئله چی بود ؟ راستش هیچی فقط امروز این عکس را پیدا کردم و ازش یک عکس دیچیتالی گرفتم که بگویم که گفتگوی تمدنها برای ما آدمها هنوز ثقیل است . یعنی هنوز خیلی مونده تا خیلی از آدمها عقلشون برسد که گفتگو چیست تمدن پیشکششون. شاید تمام این مطلب برای این بود که راست یا دروغ شنیدم که چند روز پیش در میدان صادقیه تهران پای برهنه چند دختر جوان را در سطل سوسک کرده بودند و دخترها تا سر حد جنون ترسیده بودند و غش کرده بودند و من فقط فکر کردم که چه میزان استرسی به این دختران برای تمام عمر منتقل شد؟ این کارها مثل خیلی کارهای دیگر فقط از آدمها بر می آید. به عنوان دفاع از حقوق حیوانات تنها می خواستم بگویم لطفا به حیوانات توهین نکنید. چون پیلو و امثال پیلوها هم جزو حیوانات بودند و هستند

No comments:

Post a Comment