Wednesday, January 10, 2007

جیرجیرکی در سقف

بعضی وقتها انقدر دلم می خواد غر بزنم که خدا می دونه ولی بعد انقدر از همه می شنوم که عجب بابا تو دیگه چرا؟ انگار آدمها باید با دلایل مشابه دیگران فقط غر بزنند. ولی من در حال حاضر علاقه و نیاز فراوانی به غر زدن دارم اول به خاطر جیرجیرکی که در سقف خانه ام زندانی است و تا هوا کمی گرم می شود بکش آواز می خواند به خصوص وقثی چراغ را خاموش می کنی که دیگه رمانتیک می شود و دیگه حالا نخون و کی بخون. ماشاالله انگاری بلندگو هم قورت داده. گوشم کر می شود. هیچ جوری هم نمی تونم از شرش راحت بشم. راستی کسی می دونه عمر جیرجیرک چقدره؟ فعلا که 5 ماهه اینجا دوام آورده. از اون هایی که مثل بعضی ها تا مارو نکشه ول نمی کنه. تازه بالاسری که خفه می شه مال حیاط شروع می کنند و تقریبا عین یک کنسرتو برای جیرجیرک و رفقا است. حالا این طرف سولو نخونه، ارکسترش جهنم...
دیگه اینکه این کلاس جدیدم داره بیچاره ام می کنه. بگو مگه مجبوری چنین سوژه هایی ارائه بدی که بعد توش وا بمونی. اون هم با این همه مطلبی که اگه به کسی نگین هنوز خودم بعضی هاشو اصلا نخوندم. اصولا بین تدریس و تحقیق حتما تحقیق را ترجیح میدهم. هرچند با بچه ها (جوانان برومند مقصودمه) سروکله زدن خیلی جالب است (البته گاهی هم خیلی نه) ولی حاضر کردن این درسها اون هم به زبان انگلیسی با این سیستم برایم سخت است. به خصوص که هر چقدر هم نت بردارم و بنویسم به درد نمی خورد چون اون موقع چشمم اصلا نوشته ها را نمی بیند. بنابراین باید همه چیز کاملا از قبل سازماندهی بشود تا بتوانم تقریبا از حفظ دنبال کنم. جالب است آدم چه چیزهایی راجع به خودش در شرایط خاص کشف می کند. برای همین روزی که خواندم دوست عزیزم خانم دکتر احمدنیا هفته ای 23 ساعت درس می ده بکلی وحشت زده شدم. انقدر که دیگه فکرش را نکردم. مگه می شه انقدر آدم درس بتونه بده. من بودم که جا به جا مرده بودم... کلاس این ترم هم اصولا فکر می کنم چنگی به دل نزنه، به خصوص که بچه های این ترم فکر می کنم خیلی از مرحله هم برت (ب سه نقطه!) باشند. آخه برای کلاس زنان و فضا در خاورمیانه فکر کنید شاگرد از نوروساینس و زبان انگلیسی هم دارم! البته شاید هم جالب باشند چمیدانم. هنوز که ندیدمشون! ولی احتمالا کلاس حرفه ای نخواهد بود و همش باید مطالب بایه (ب سه نقطه) گفت و حوصله آدم سر می ره. خوب دوستان عزیز مرسی از شنیدن غرهای امشبم به خدا کلیشو حذف کردم.
خوب ببینم هنوز وبلاگ ما در ایران فیل تر است؟ یعنی برم سراغ یکی دیگه؟ ای بابا کی حال و وقتشو داره... فعلا که اگرم هم کسی نخونه اشکال نداره منهم می تونم مثل جیرجیرکه کلی خودمو خالی کنم. حالم که خوب شد بروم یک وبلاگ دیگه بزنم ! به قول معروف

5 comments:

  1. Anonymous12:59 PM

    فیل تر یا غیر، غرغرها را داوطلبانه گوش می کنیم

    ReplyDelete
  2. Anonymous1:11 PM

    بله! هنوز فیل تره...اما باکی نیست. چون ما به هر زوری هست میاییم و می خوانیم. غرغرهای شما را هم با کمال میل می شنویم. ارداتمند هم هستیم از اینجا تا خود لس انجلس:دی

    ReplyDelete
  3. Anonymous5:10 PM

    فرق آدمها با جیرجیرکها همینه. علت غرغر اونا معلومه. اون جیرجیرک سقف نشن یه جفت می خواد.

    ReplyDelete
  4. دوستان عزیز مرسی از این که از غرغرهای من غر نزدید. ولی این وسط از ایده نیما خیلی خوشم آمد: ما فیل تر شده ها باید یک انقلاب جیرجیرکی راه بیندازیم تا طرفهای مربوطه به قول ایشان از برزخ دربیایند. مرسی

    ReplyDelete
  5. Anonymous12:06 PM

    سلام مسرت عزيز
    بالاخره من هم تونستم از طريقي به ديدن وبلاگ تون بيام و از اين كه ديدم ياد ما كردين خوشحال شدم البته آنچه نوشته بودم شرح مصيبت بود. از اين تعداد 23 واحد تدريس در هفته چه عايد دانشجوي بينوا خواهد شد. كيفيت تدريس اينور آبي ها را هم با آن ور آبي ها نمي توان مقايسه كرد. شما حداقل منابع فراوان و به روزي براي استفاده ي دانشجو در اختيار داريد . من شرمنده ي وضعيتي هستم كه امثال من در آن تدريس مي كنند. اميدوارم هميشه موفق و شاد باشين

    ReplyDelete