فرانکولای عزیز به مطلبی پرداخته که در شرایط فعلی (و البته در شرایط گذشته و احتمالا در آینده نیز) بحث بسیار مهمی است.
برای درک مسئله؛ اول شما را به دو پست اخیر آقای یزدان جو در مورد قاعده بازی و نیز تعیین تکلیف ارجاع می دهم و بعد می پردازم به دو نکته ای که به نظر من در این بحث مهم است. آقای یزدان جو دراین دو پست بر سر «انتخاب اخلاقی» و «تشخیص عقلانی» افراد در مورد وقایع روز و شرکت فعال آنها و نیز در مورد وبلاگ نویسی با خانم دکتر احمدنیا بحثی را شروع کرد و چون بحث گسترده است من هم نظرات خود را گفتم. آقای یزدان جو به درستی از" تکلیف" روشنفکران ؛ سیاستمداران؛ روزنامه نگاران؛ پزشکان؛ استادان دانشگاه؛ قاضی ها و حتی رئیس جمهور و غیره در برابر دیگران در جامعه مدنی سخن می گوید. اما مسئله ای است که فراموش شده از قرار
یک - با این مسئله که در یک جامعه مدنی برای شهروند واقعی شدن هر کس تکالیف خاص و عام دارد کاملا موافقم. مسلما هر یک از اقشاربالا در قبال دیگران بر حسب جایگاه و مقام و دانشی که دارند تکالیف خاص دارند که اگر به آن ها عمل نکنند حداقلش این است که به لقب "بی وجدان" مفتخر می شوند؛ واگر به تکالیف عام شهروندی عمل نکنند که به القابی نظیر"وحشی" و "حیوان" و مسلما در تهران به لقب "دهاتی" مفتخر خواهند شد. برای مثال هنوز خیلی ها هستند که آشغال خود را به خیابان پرت می کنند و با آب خوراکی آسفالت خیابان آب می دهند از وظایف خاص بگذریم که فکر می کنم همه ما درد بی وجدانی را کشیده ایم. در این مورد صد در صد با شما موافقم... اما در این میان مسئله بسیار مهمی از یاد رفته است و آن اینکه، آن سر مسئله "تکلیف" در جامعه مدنی مسئله "حق" وجود دارد. حق سیاسی؛ حق اجتماعی؛ حق بیان، حق اقتصادی... برای این که یک جامعه مدنی به تمام معنا وجود داشته باشد باید این حق و تکلیف در کنار هم هر دو موجود باشند و بدون یکی از آنها جامعه مدنی در واقع وجود ندارد. متاسفانه در مملکت ما ظاهرا یک عده فقط حق دارند وهیچ تکلیفی ندارند و یک عده تنها تکلیف دارند و هیچ حقی ندارند. هنوز انگار یک عده ارباب هستند و یک عده رعیت !
بنابراین اگر حق تجمع و تظاهرات در ایران وجود نداشته باشد؛ تکلیف شرکت در آن نیز وجود ندارد. زیرا امنیت اشخاص به خطر می افتد؛ به خصوص اگر جنبش هنوز نتوانسته باشد به اندازه کافی توجه عامه را به خود جلب کند. اگر جنبش آنقدر بزرگ شود که مانند جنبش دانشجویان در فرانسه در چند روز پیاپی دولت را به عقب نشینی وادار کند مسلما تکلیف "تکلیف" متفاوت می شود. البته با این صحبت می رسیم به این که خوب ما در ایران حق خیلی چیزها را نداریم و آیا باید دست روی دست بگذاریم و بشینیم ببینیم کی و چه کسی حق را در زرورق تقدیم ما می کند؟ یا باید حق را کم کم در هر زمینه ایجاد کنیم؟ آیا مهم این است که تنها 100 و یا 200 نفر را جمع کنیم و در برابر خیل مردم بی تفاوت و خسته که می گذرند و فکر می کنند مسئله زنان فقط روسری است و لبخند کجی تحویل دیگران می دهند فحش و کتک بخورند که داریم حق خود را بگیریم؟ و یا باید کار سیاسی و فرهنگی اساسی کنیم تا مسئله زنان نه تنها مسئله اکثریت زنان بلکه مسئله مردان نیز شود ومسئله عابرین هم باشد و لااقل بدانند که برای چه تجمع صورت گرفته (توجه دوستان را به گزارش های متعدد شرکت کنندگان در تظاهرات جلب می کنم.)
و اما یک سئوال اساسی آیا واقعا مشکل ما فقط جمهوری اسلامی است و یا خودمان هستیم که چنین با خود می کنیم؟ آیا ما خودمان اصولا مردمی هستیم که معنای حق و تکلیف را بدانیم و به آن عمل کنیم؟ (حتی در مورد نزدیکانمان؟ یا سر کار؟) آیا زمانی که قرار به رای دادن است از حق رای دادن خود و تکلیف شهروندی خود استفاده می کنیم؟ فکر می کنم آسان بشود جواب داد که ما هنوز چقدر مسئله فرهنگی داریم. پس باز هم تکرار می کنم فکر می کنم که"زمانی که حق و یا امنیتی برای احقاق حقوق خود نداریم؛ باید لااقل بتوانیم چارچوب و هزینه های اعمال خودمان را با در نظر گرفتن شرایط انتخاب کنیم و تنها این که ما که هستیم و چه کاره هستیم دلیل شیرجه در شرایطی که از پسش برنمی آییم نیست. پس از این همه مدت آیا کسی به فکر رامین هست؟ چه شد چطور است؟
مسئله بعدی مسئله ای است که شما چند بار مطرح کردید که آیا وبلاگ جایی است که می توان هرچه دل تنگت می خواهد بگویی یا خیر؟ آیا وبلاگ یک فضای عمومی است که چون آن را منتشر می کنیم و بنابراین نمی توانیم در آن بحث های خصوصی را مطرح کنیم؟ می دانید سالهاست که وبلاگ می خوانم و تازگی ها هم کمی وبلاگ نویس شده ام. از زمانی که مستعار نویسی را کنار گذاشتم و نگاه ها جلب شد که من چه می نویسم به شدت دچار خود سانسوری شده ام و برای همین وبلاگ نویسی برایم سخت شده است. اما این مسئله باعث شده خیلی به این مسئله فکر کنم آیا من در وبلاگم نمی توانم مسائل شخصی خودم رامانند افراد دیگر بنویسم ؟ آیا وبلاگ من کماکان باید تصویر اجتماعی من باشد؟ نمی دانم اما مسئله دیگری را بگذارید برایتان بگویم.
یک - با این مسئله که در یک جامعه مدنی برای شهروند واقعی شدن هر کس تکالیف خاص و عام دارد کاملا موافقم. مسلما هر یک از اقشاربالا در قبال دیگران بر حسب جایگاه و مقام و دانشی که دارند تکالیف خاص دارند که اگر به آن ها عمل نکنند حداقلش این است که به لقب "بی وجدان" مفتخر می شوند؛ واگر به تکالیف عام شهروندی عمل نکنند که به القابی نظیر"وحشی" و "حیوان" و مسلما در تهران به لقب "دهاتی" مفتخر خواهند شد. برای مثال هنوز خیلی ها هستند که آشغال خود را به خیابان پرت می کنند و با آب خوراکی آسفالت خیابان آب می دهند از وظایف خاص بگذریم که فکر می کنم همه ما درد بی وجدانی را کشیده ایم. در این مورد صد در صد با شما موافقم... اما در این میان مسئله بسیار مهمی از یاد رفته است و آن اینکه، آن سر مسئله "تکلیف" در جامعه مدنی مسئله "حق" وجود دارد. حق سیاسی؛ حق اجتماعی؛ حق بیان، حق اقتصادی... برای این که یک جامعه مدنی به تمام معنا وجود داشته باشد باید این حق و تکلیف در کنار هم هر دو موجود باشند و بدون یکی از آنها جامعه مدنی در واقع وجود ندارد. متاسفانه در مملکت ما ظاهرا یک عده فقط حق دارند وهیچ تکلیفی ندارند و یک عده تنها تکلیف دارند و هیچ حقی ندارند. هنوز انگار یک عده ارباب هستند و یک عده رعیت !
بنابراین اگر حق تجمع و تظاهرات در ایران وجود نداشته باشد؛ تکلیف شرکت در آن نیز وجود ندارد. زیرا امنیت اشخاص به خطر می افتد؛ به خصوص اگر جنبش هنوز نتوانسته باشد به اندازه کافی توجه عامه را به خود جلب کند. اگر جنبش آنقدر بزرگ شود که مانند جنبش دانشجویان در فرانسه در چند روز پیاپی دولت را به عقب نشینی وادار کند مسلما تکلیف "تکلیف" متفاوت می شود. البته با این صحبت می رسیم به این که خوب ما در ایران حق خیلی چیزها را نداریم و آیا باید دست روی دست بگذاریم و بشینیم ببینیم کی و چه کسی حق را در زرورق تقدیم ما می کند؟ یا باید حق را کم کم در هر زمینه ایجاد کنیم؟ آیا مهم این است که تنها 100 و یا 200 نفر را جمع کنیم و در برابر خیل مردم بی تفاوت و خسته که می گذرند و فکر می کنند مسئله زنان فقط روسری است و لبخند کجی تحویل دیگران می دهند فحش و کتک بخورند که داریم حق خود را بگیریم؟ و یا باید کار سیاسی و فرهنگی اساسی کنیم تا مسئله زنان نه تنها مسئله اکثریت زنان بلکه مسئله مردان نیز شود ومسئله عابرین هم باشد و لااقل بدانند که برای چه تجمع صورت گرفته (توجه دوستان را به گزارش های متعدد شرکت کنندگان در تظاهرات جلب می کنم.)
و اما یک سئوال اساسی آیا واقعا مشکل ما فقط جمهوری اسلامی است و یا خودمان هستیم که چنین با خود می کنیم؟ آیا ما خودمان اصولا مردمی هستیم که معنای حق و تکلیف را بدانیم و به آن عمل کنیم؟ (حتی در مورد نزدیکانمان؟ یا سر کار؟) آیا زمانی که قرار به رای دادن است از حق رای دادن خود و تکلیف شهروندی خود استفاده می کنیم؟ فکر می کنم آسان بشود جواب داد که ما هنوز چقدر مسئله فرهنگی داریم. پس باز هم تکرار می کنم فکر می کنم که"زمانی که حق و یا امنیتی برای احقاق حقوق خود نداریم؛ باید لااقل بتوانیم چارچوب و هزینه های اعمال خودمان را با در نظر گرفتن شرایط انتخاب کنیم و تنها این که ما که هستیم و چه کاره هستیم دلیل شیرجه در شرایطی که از پسش برنمی آییم نیست. پس از این همه مدت آیا کسی به فکر رامین هست؟ چه شد چطور است؟
مسئله بعدی مسئله ای است که شما چند بار مطرح کردید که آیا وبلاگ جایی است که می توان هرچه دل تنگت می خواهد بگویی یا خیر؟ آیا وبلاگ یک فضای عمومی است که چون آن را منتشر می کنیم و بنابراین نمی توانیم در آن بحث های خصوصی را مطرح کنیم؟ می دانید سالهاست که وبلاگ می خوانم و تازگی ها هم کمی وبلاگ نویس شده ام. از زمانی که مستعار نویسی را کنار گذاشتم و نگاه ها جلب شد که من چه می نویسم به شدت دچار خود سانسوری شده ام و برای همین وبلاگ نویسی برایم سخت شده است. اما این مسئله باعث شده خیلی به این مسئله فکر کنم آیا من در وبلاگم نمی توانم مسائل شخصی خودم رامانند افراد دیگر بنویسم ؟ آیا وبلاگ من کماکان باید تصویر اجتماعی من باشد؟ نمی دانم اما مسئله دیگری را بگذارید برایتان بگویم.
یکی از استعدادهای شگرف ما ایرانی ها که قادریم حتی فضاهای عمومی شهری مانند پارک ها را به فضای خصوصی خود تبدیل کنیم. عصرهای تابستان و روزهای جمعه سری به پارک های تهران بزنید. ببینید چگونه خانواده ها سفره پهن کرده اند و در یک متری یکدیگر نشسته اند با شلوار پیژامه جلوی چشم همه پاسور بازی می کنند !! و احیانا لبی هم با "شیشه آب دماوند" البته تر می کنند، آن یکی دراز کشیده و کتاب می خواند ؛ خانم غذا درست می کند و دو عاشق جوان هم در آن سو چشم در چشم هم دوخته اند و قربان صدقه یکدیگر می روند ؛ آن یکی چهچه می زند. و اتفاقا در آن لحظه نیروی انتظامی نه وجود دارد و نه اگر هم باشد اعتراض می کند. چرا چون یک حرکت اجتماعی است که همه بر آن صحه گذاشته اند. فضای عمومی پارک تبدیل به حیاط شخصی و خصوصی خانواده هایی می شود که در مجاورت یکدیگر و جلوی چشم تمام عابران صحنه هایی از زندگی روزمره خود را برای عموم نمایش می دهند.
وقتی ما چنین استعدادی برای خصوصی کردن فضای عمومی – شهری داریم چرا فکر می کنید که باید از فضای دلپذیر و مجازی وبلاگستان صرف نظر کنیم و در کنج خسته کننده حرفهای روشنفکری بمانیم؟ مگر ما که هستیم؟ فوقش چهار نفر رد می شوند (مثل توی پارک) نگاهی می کنند و متلکی می اندازند ! خوب به قول فرنگی ها
وقتی ما چنین استعدادی برای خصوصی کردن فضای عمومی – شهری داریم چرا فکر می کنید که باید از فضای دلپذیر و مجازی وبلاگستان صرف نظر کنیم و در کنج خسته کننده حرفهای روشنفکری بمانیم؟ مگر ما که هستیم؟ فوقش چهار نفر رد می شوند (مثل توی پارک) نگاهی می کنند و متلکی می اندازند ! خوب به قول فرنگی ها
So what?