Thursday, April 13, 2006

مرگ قیصر

باز هم پویان عزیز چرت مرا پاره کرد و مرا از خواب پراند! در نوشته تازه اش پویان تصاویرزنده تری ازقیصر/ و یا "مردانگی هژمونیک" امروزی می دهد که برایم خیلی آشنا هستند. فکر می کنم خیلی از ما این "قیصر" ها را از نزدیک می شناسیم چون آنها در زندگی روزمره ما هستند، گاه جزئی از خودمان هستند و گاه در شکل گیری و بوجود آوردن آن نزد دیگران نقش داشته ایم. در واقع خوب که نگاه کنی می بینی که نوستالژی تیپ قیصر با آن تعریف مردانگی هژمونیک (که روایت دیگر وامروزی تری از پهلوان است) به انحاء مختلف در عمق فرهنگ و سیاست و جامعه ما رسوخ کرده است. اما همانطور که پویان می گوید قیصر هم امروزی شده است. بنابراین در واقع دیگر نه قیصری وجود دارد؛ نه رستمی؛ و نه تختی... آن مردانگی اسطوره ای و اخلاقی جای خود را به کاریکاتورهای مضحکه آمیز و در عین حال نوستالژیک وغم انگیز داده.
پویان به درستی می گوید که در جامعه ایران مرد هژمونیک بودن از مرد مردد بودن آسان تر است. زیرا هنوز عامه مردم ما به دنبال یک "رضا خان"، یک قیصر"؛ یک پهلوان؛ و یک ناجی هستند تا آنها را تحت حمایت "مردانگی هژمونیک" خود قرار دهد. می گوید که در جامعه ای که مرتب مردانگی ات را بهت یاد آوری می کنند تا مبادا "سوسول بازی" در آوری آسانتر می توانی قیصر باشی حتی در روایت امروزی آن . منهم موافقم مردانگی مردد در جامعه ما نیاز به قدرت بیشتری دارد ، قدرتی که در توان قیصر ها نیست.

من سخنم با این قیصر های امروزی است که در واقع از آن تعریف اخلاقی مردانگی هژمونیک قیصر (پهلوان / یل / ناجی) بسیار دور اند و تنها قیصرهای باسمه ای هستند که توی سالن های سینما و در دوران 1340-1350 گیر کرده اند و توان بیرون آمدن و روبرو شدن با واقعیات را ندارند. این قیصرهای باسمه ای تنها چیزی که از فیلم های آن دوران یاد گرفته اند کرکری خواندن و چاخان کردن و خود بزرگ بینی و ویراژ دادن اتوموبیل و موتورواعمال انواع و اقسام خشونتهای ریز و درشت در قبال دیگران است تا مردانگی شان را نشان دهند. معرفت و رفاقت و فداکاری تنها برای رمان ها و فیلم ها باقی می ماند. قیصرهای باسمه ای امروز به شدت خسته کننده؛ حراف، بزدل و به معنای واقعی کلمه عقب مانده ، یعنی واقعا در یک عصرو دوران دیگر مانده اند که به آن مرتب چنگ می اندازند و ادا در می آورند تا هویت خود را بر طبق تعریف قیصر به خود و به دیگران ثابت کنند.
برای قیصرهای باسمه ای تنها راه نشان دادن هویت "قیصرگونه" و مردانگی هژمونیک اعمال زور و خشونت و البته لاف زدن و افه آمدن در برابر زنان و تمام کسانی است که فکر می کنند بلکه آنها را بتوانند تحت تاثیر قرار دهند و به زعمی "بیهوش شان کنند" !! اگر اینها در مملکت ما آنقدر هنوز زیاد و یا محبوب هستند شاید به این علت باشد که جامعه ما هنوز قیصر ساز و قیصر طلب است. برای مثال قاعدتا یک زن فمینیست و یا یک زن مستقل از لحاظ مالی و عاطفی تحمل موجودی چون قیصر با آن مردانگی هژمونیک و خفه کننده اش را ندارد چه از جنس واقعی و اوریژینال بهروز وثوقی اش باشد و چه از جنس قلابی و باسمه ای ساخت جمهوری اسلامی اش ! اما متاسفانه در جامعه ما تعداد این گونه زنان هنوز اکثریت نیست. این نوشته شیرین احمدنیا عزیز واقعا خواندنی است که تا چه حد زنان خود قیصر (باسمه ای) ساز هستند و نهایتا مرد خود را حسود و خشن می خواهند و حتی کتک خوردن خود را هم عیب نمی دانند و آنرا به حساب مردانگی و عشق مردشان می گذارند.
روایت دیگری از این "مردانگی هژمونیک" هست که متاسفانه بسیار متداول تر از بقیه هست. روایت کسانی است که چون نه در خانه و نه در کوچه قیصرند بنابراین سعی می کنند وجه "مردانگی هژمونیک" خود را در محیط کار و به خصوص در برابر زنان همکار خود نشان بدهند. به خصوص هنگامی که با زنانی روبرو می شوند که هم طراز و یا بالاتر از آنها هستند و وارد هیچ گونه رابطه مرد / زنی نیز با آنها نمی شوند. در مقابل چنین زنانی این قیصرها (اعم از واقعی و یا باسمه ای) به شدت دچار بحران هویت می شوند و آنجاست که وارد چرخه غیر اخلاقی می شوند که بسیاری از زنان طعم تلخ آنرا به انحاء مختلف در محیط کار چشیده اند.

مسئله قیصر و مردانگی هژمونیک در واقع چیست به جز داستان و بحران "اقتدار" . کسی اقتدار دارد که نزد دیگران مشروعیت داشته باشد. قیصر در دنیای امروزی ، در دنیای زنان مستقل، در دنیای بچه های اینترنت ، در دنیائی که تعریف قدرت از زور بازو به پول و به اطلاعات رسیده دیگر مشروعیتی ندارد. انقلاب ایران بزرگترین بحران اقتدار را در ایران ایجاد کرد. اقتدار انقلاب آمد بر سر تمامی اقتدار های دیگر نشست اقتدار شاه؛ اقتدارپیر بر جوان ؛ اقتدار مرد بر زن ، .... و بعد از مدتی این نیز رفت. ما اکنون در بحران بزرگ اقتدار به سر می بریم نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا. کافی است که نگاهی به انتخابات بسیاری از کشورها بیندازیم، و یا نگاهی به جنبش دانشجویی و دانش آموزی فرانسه بکنیم، تعریف اقتدار در سی ساله اخیر کاملا تغییر کرده است. برای همین است که دیگر قیصری (با تمام خصوصیاتی که در این دو یادداشت پویان توصیف کرده) وجود ندارد. مردانگی هژمونیک به سرعت در حال تغییر و تبدیل به آن چیزی است که متعلق به عصر ما، عصر تردید حتی در برابر چیستی خود است.

معهذا اگر هنوز اعتقاد دارید که این مردانگی هژمونیک کماکان وجود دارد، برای من تجسم آن افرادی و رهبران پوپولیستی هستند که هر روز بیش از سابق احساس پیامبری می کنند و حس می کنند که باید نظم موجود بر کره زمین را تغییر دهند و از شرق و غرب با نامها و مقام های مختلف، دنیا را با فشار فراوان به سوی جنگ و خشونت سوق می دهند تا مردانگی هژمونیک خود را ثابت کنند. این مردانگی هژمونیکی که با گفتمان دموکراتیک هیچ گونه رابطه نزدیکی ندارد و اساسا غیر دموکراتیک و استبدادی است.
در برابر آن مردانگی و زنانگی مردد روز به روز بیشتر به سوی گفتگو و تعامل پیش می رود. مردان و زنانی که جرئت ندارند خود را مرکز جهان بدانند ودر عوض قدرت شنیدن کلام غیر را دارند، در صورت لزوم در برابر حرف حق و آرامش و صلح به نفع دیگران حتی قدرت عقب نشینی دارند. این مردانگی مردد همانطور که پویان می گوید بر اساس اخلاق خود را تعریف می کند. چرا که مردانگی مردد نسبی است و تنها در ارتباط با دیگران است که معنا پیدا می کند؛ چون ادعایی ندارد؛ چون دروغ نمی گوید؛ چون دیگران را می فهمد و برایشان ارزش و احترام قائل است؛ چون هژمونیک و خفه کننده نیست، و چون جوهرش دموکراتیک است.

5 comments:

  1. Anonymous10:15 AM

    واقعا استفاده کردم. دیروز با یکی از دوستان که در شرف ازدواج است،صحبت می کردم و تجربه ها و تحلیلی که از زندگی تأهلی داشتم، به او می گفتم.به او گفتم و باورم این است که عشق همچون انقلاب می ماند؛پرشور و تا حدودی کور و در مقابل،ازدواج به تشکیل دولت می ماند که ناچاری از کانالیزه کردن و محاسبه پذیر ساختن آن عشق.حال،این کانال،می تواند چون آن دولت اقتدارگرا باشد و یا دموکراتیک. والحق که چه سخت است برخورد دموکراتیک در خانواده. به تعبیر مذهبی اش،«جهاد اکبر» است.

    ReplyDelete
  2. Anonymous3:41 PM

    ميگيم مسرت خانوم ... هنوز درست وحسابي نخونديم ولي فعلا علي الحساب داريم كولاك رو يه جورايي حس ميكنيم ... آره بايس افلاين بخونيم تا خوب قضيه رو بگيريم

    ReplyDelete
  3. Anonymous3:08 PM

    خيلي عذر ميخواييم ما اومديم اينجا كه يه صوبتهاي در اين زمينه اي كه شوما مكتوب فرموديد ، داشته باشيم ولي يه دفعه يه چيزي توي ذهنمون عينهو لامپ روشن شد و نورش ذهنيتهاي قبلي وصوبتهاي رو كه ميخواستيم خدمتتون عرض كنيم رو تحت شعاع قرار داد و يه نمه كم رنگ كرد ... بعله... حالا ميدونيد توي ذهن مون لامپ چي چي روشن شد ؟ لامپ هويت مردد انساني !!!!!!!!

    ReplyDelete
  4. آخه شما دکتر ایرج گلی هستین اهل گل و بلبل و صلح و صفا و انسانیت و این صوبتا احتمالا با قیصر ها شاید زیاد کار نداشته باشین اما این دکتر عباس پارتیزانتون از بس درگیر جنگهای خیابانی و لاتی فمینیستی و شاخه شونه کشیدنه خدا می دونه فکرش کجاها سیر می کنه! گرفتین چی شد؟

    ReplyDelete
  5. Anonymous5:48 PM

    بند آخر حرفاتون سوز دل خيلي هاست
    ممنون كه يادمون آوردي تنها نيستيم
    و بهمون جرأتكي ميده يكم در ملاء عام نفس بكشيم و خودمون رو مدام مخفي نكنيم
    با اجازتون لينك خونتون رو تو خونمون ميزارم

    ReplyDelete