Monday, January 24, 2005

شاگردان پیانو

دیشب پس از مدتها فیلم های کنسرت هایی که برای شاگردانم ترتیب داده بودم را دیدم : ماه صنم چقدر زیبا بود و چقدر خوب اسکارلاتی می زد. کی می توانست فکر کند که 10 سال بعد چه خواهد شد. زندگی همه انقدر زیر و رو شد. یکی تا سر حد مرگ رفت و شاید هم تا خود مرگ، ان یکی دکتر جوانی شد، ان یکی معتاد شد، آن یکی دانشجویی موفق. پدر و مادر دیگری از هم جدا شدند، این فیلم ها بیشتر از هر چیزی یاد آوری می کنند که هیچ وفت نمی دانی که چه پیش خواهد آمد. گاهی دلم برایشان تنگ می شود؛ برای تارا، و ماه صنم بیشتر از بقیه چون خیلی خوب بودند. اصولا کلاسهای پیانویم را خیلی دوست دارم. حداقل کلاسهای خوبم را. دلم می خواست که می توانستم به حرفهایی که به شاگردام می زنم خودم هم عمل کنم و مرتب قطعات را آنالیز کنم. راستی چرا آدم به بقیه بهتر از خودش درس می دهد. چرا به کارهائی که انقدر فکر می کنیم اگر بکنیم خیلی از مسائلمان حل می شود فقط به دیگران می گوییم عمل کنند و خودمان هیچی. خوب بعد باز هم باید بنویسم در این باره.

Sunday, January 23, 2005

از روستائی در بولیوی تا مجلسی در تهران

دیشب برنامه ای را در کانال آرته فرانسه دیدم که نفسم را بند آورد. راجع به دهی در بولیوی بود که حتی برق هم نداشتند. تنها یک تلفن در تمام ده پیدا می شد. اکثر افراد به خصوص افراد مسن ده بی سواد بودند. اما در این ده هر رور از ساعت 6 صبح تا 12 شب باخ، بتهوون، موتزارت و ویوالدی طنین افکن بود. در این ده 400 موزیسین کوچک وجود دارد که از صبح که چشم باز می کنند ویولن و ویلون سل های ساخت خود (ساخت ده) را بدست می گیرند و تا اخر شب باهم می نوازند!! چقدر حیرت آور بود
از قرار این ده را در قرن 17 میلادی یک گروه میسیونر تاسیس کرده بود. و چون استعداد شگرف مردم این ده را در فراگیری موسیقی دیده بودند به آنها موسیقی کلاسیک آموخته بودند. چند سال پیش این ده دوباره کشف شد و یک مدرسه موسیقی در آن تاسیس شد. معلم و رهبر ارکستری چند روز در هفته از شهر به این روستا می آید و ارکستر بچه ها را شکل می دهد و برای آنها کنسرت ترتیب می دهد. از قرار ژن افراد این ده استعداد عجیبی در مورد موسیقی در خود دارد. فراگرفتن موسیقی برای این کودکان عین فراگیری نفس کشیدن است. طبیعی و حیاتی. برای همین برخوردشان با دنیا چقدر متفاوت است با دیگران. نگاهشان ، صحبتشان، لذتشان از دنیا چقدر متفاوت است . یکی از آنان می گفت موسیقی یاد می گیریم نه برای اینکه موسیقی دان شویم بلکه برای اینکه انسان های بهتری شویم

بعد امروز صبح در اخبار گویا خواندم که در مجلس دارند لایحه ای می گذرانند که یاهو مسنجر و اورکات را فیلتر کنند. چون دختر ها و پسرها را هم ارتباط بر قرار می کنند. چقدر دلم برای خودمان می سوزد. چقدر تا کی باید انقدر سطحی نگر و احمق باشیم. این کلانشهر بزرگ را با آن ده کوچک بدون هیچ گونه امکانات مقایسه کردم. ما تنها در پی حذف هستیم . حذف هر آنچه که افق ما را باز تر کند. بگذریم که ان طرف قضیه هم خراب است. برای مثال در اورکات ما ایرانی ها دنبال چه هستیم؟ جز به اثبات رسانیدن خود نحیف مان. کی وارد بحث های عمیق و بدون خط و نشان برای دیگری می شویم؟ همیشه فکر می کنیم ما امکانات نداریم. ولی باور کنیم که در استفاده از امکاناتمان تنبل و مقلد و سطحی نگر هستیم. می دانم که این قضیه بعد تاریخی وفرهنگی و اجتماعی و روانی و اقتصادی دارد. نه که دیگر نقاط دنیا ندارد؟ نه که در روستای گمشده بولیوی مردم همه چیز دارند؟

Tuesday, January 18, 2005

بیان درمانی یا وبلاگ درمانی؟

در کتاب "و نیچه گریه کرد" دکتر برویر از "بیان درمانی" می گوید. این که هر گاه آنچه عقده دل نامیده را بیان کنیم آن درد به خودی خود از بین می رود بدون اینکه کم ترین نیازی به هیپنوتیزم تلقینی باشد. فکر می کنم برای من هم کارساز باشد. از زمانی که مسائل را به اسم خودشان نام می برم و از نامیدنشان احساس ناتوانی نمی کنم و بعد هم به دنبال سرچشمه اش می روم مسائل کمرنگ تر می شوند. خود این مسئله نیروی جدیدی بهم می دهد. اما گاه ما خودمان را گول می زنیم. نمی گذاریم همه چیز از آن ته بیرون بیاد. می خواهیم با خودمان زیادی مهربان باشیم. تصمیم دارم تا تهش بروم. باید بر عمق ناتوانی ها و توانائی هایم پی ببرم.

مطلب دوم اینکه حتی اگر کسی این وبلاگ را نبیند و نداند چه کسی صحبت می کند سئوال این است که تا کجا می توان باز و صریح صحبت کرد. تا کجا می توان از خود سانسوری اجتناب کرد. کسانی هستند که بدنبال "وبلاگ بعدی" این وبلاگ را باز می کنند. شاید ایرانی باشند و شاید هم نباشند. بنابراین باید فکری هم برای این نوع روان درمانی کرد. چون وبلاگ نویسی زمانی که بدون خواننده است خود یک روان درمانی است. مگه نه؟
در ایران فعلا چون بیان درمانی امکان ندارد (یعنی رسم نیست وگرنه امکان دارد) پس به وبلاگ درمانی بپردازیم